رادین رادین ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

سنجد

هفته ای که گذشت

عزیزم جدیدا که ظهرا می یام دنبالت الکی می خندی ، جیغ می کشی و حسابی ذوق می کنی ، ایقدر احساساتت قشنگه که نمی دونم چی بگم . همش دوست داری که دنبالت کنم و تو هم فرار کنی ، مامان بزرگ هم که پایه !!!! سریع دستتو می گیره و دو.تایی با هم فرار می کنید ! منم که آقا گرگه هستم و باید با همون لباس سرکار دنبالت کنم و بازی کنیم ، مهلت نمی دی که لباسامو دربیارم ، بعد از یه یک ساعتی آروم می شی ، ولی این آرامش تا زمانی هست که بابایی رو می بینی و این دفعه من و تو فرار می کنیم و بابایی می شه آقا گرگه !!!!!!!!!!!!  خاله فرشته رو هم که اصلا خود خود خود آقا گرگه می بینی و وقتی پیشت باشه نمی تونی رو زمین بشینی ! ...
18 فروردين 1390

خاطرات اولین بهار و اولین نوروز زندگی رادین

رادینم اولین بهار زندگیت مبارک ! امسال دو روز مانده بود به عید رفتیم شمال ویلای خاله ی بابایی ؛ اونجا هوا یک کمی سرد بود و خیلی نتونستیم بریم بیرون ؛ اما کنار خاله های بابایی خیلی خوش گذشت . تو صبح ها ساعت 6 صبح بیدار می شدی و تا ساعت 7 بازی می کردی و  همه را بیدار می کردی بعد خودت می گرفتی می خوابیدی . توی راه  شمال هم از دددد شروع کردی و همش جیغ می کشیدی و می خندیدی و اینقدر سرحال بودی که مدت زمانی را که تو راه بودیم رو اصلا نفهمیدم و به نظرم امسال خیلی زود رسیدیم . برگشتنی هم همینطور البته چون برگشتمون به شب خورد زود خوابیدی ولی با این همه مسافرت سه نفره با جود تو خیلی خوب بود . روز سوم عید هم که نامز...
14 فروردين 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سنجد می باشد